جدول جو
جدول جو

معنی شادی رسان - جستجوی لغت در جدول جو

شادی رسان(وَ لَهْ زَ دَ / دِ)
نعت از شادی رسانیدن. رسانندۀشادی. شادی بخش. شادی ده:
زردی زر شادی دلهاست من شادم از آنک
سکۀ رخ را زر شادی رسان آورده ام.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شادی کنان
تصویر شادی کنان
در حال شادی کردن، برای مثال مگوی انده خویش با دشمنان / که لاحول گویند شادی کنان (سعدی - ۱۲۸)
فرهنگ فارسی عمید
(کُ)
مسرت کنان. در حال شادی کردن:
چو از کوه و از دشت برداشت بهر
همی رفت شادی کنان سوی شهر.
فردوسی.
چو بیژن نشسته میان زنان
به لب بر می سرخ و شادی کنان.
فردوسی.
مگو انده خویش با دشمنان
که لاحول گویند شادی کنان.
سعدی (گلستان).
خواجه شادی کنان که پسرم عاقل است. (گلستان).
حرم شادی کنان بر طاق ایوان
که مروارید بر تاجش ببارند.
سعدی
لغت نامه دهخدا
از فرزندان سلطان علاءالدین محمد شاه خلجی معروف به محمد الاول از خلجیون (اولاد یغریش خلجی). که در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم در دهلی حکومت داشتند. ملک نایب که بزرگترین امرای سلطان علاءالدین بود بعد از وفات سلطان، فرزند کهتر او شهاب الدین (برادر شادی خان). را به تخت برنشاند و مردم با او بیعت کردند وملک نایب خود کارها را قبضه کرده چشمان ابوبکرخان (برادر دیگر شادی خان و شادی خان را میل کشید و آنان را به کلیور فرستاد. سرانجام این ملک نایب بدست دو تن از غلامان خود بقتل رسید و بر اثر آن سلطان قطب الدین پس از خلع برادر خود شهاب الدین بحکومت رسید و یکی از امرای خود موسوم به ملک شاه را مأمور قتل برادران خود ساخت و شادی خان را همین ملک شاه گردن زد. وفات او بسال 717 اتفاق افتاد. (از سفرنامۀ ابن بطوطه صص 445- 446 و 448 و معجم الانساب ج 2 ص 424) شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شادی کنان
تصویر شادی کنان
در حال شادی کردن، شادی کنندگان خوشحالان
فرهنگ لغت هوشیار
آن که روحش مسرور باشد: به جهت آن تا این خلیفه زادگان جعلکم خلائف فی الارض شادروان باشند این شادروان سفلی را چنان بسیط و عریض تربیت فرمود... (لباب الالباب)، مرحوم مغفور: مجلس فاتحه شادروان... در مسجد... منعقد خواهد شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاری رسان
تصویر یاری رسان
امدادگر
فرهنگ واژه فارسی سره